عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه
می آمد. مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش
می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد.
به او گفتم:« مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم.
دعای مادر زود مستجاب می شود.»
او در جواب گفت:« خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر
و مادرت زنده بمونی! الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های
مردم رو به کشتن می ده!»
